عشق مامانعشق مامان، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

ارزوی مامان

دکتر

سلام به اقا پسر گلم که خیلی هم عجله داره زود بیاد بغل مامانی از شنبه هفته پیش که اون اتفاق برام افتاد تا الان که هنوز توی استراحت مطلق بسر میبریم فقط خدا می دونه چی به من گذشته ..... اول اینکه دکترم را عوض کردم و رفتم پیش همون خانم دکتری که دفعه قبلی من را کورتاژ کرد و روزی که خونریزی داشتم بعد از لطف خدا با تجویز داروهاش جون پسرمو نجات داد و قرار شد دیگه تا اخر برم پیش خودش .... مشکلم را بهش گفتم خیلی ارومم کرد و بهم گفت باید دکترت سرکلاژت میکرده و الان دیگه خیلی دیره ولی نگران نباش و تازه شدی شبیه کسی که سرکلاژ کرده و باید استراحت مطلق داشته باشه و اگه استراحت کنی اتفاقی نمیفته .... بعد هم برام سه تا امپول پرولوتون نوشت و قرص ایزوپرین و...
21 تير 1393

دلتنگی ها

سلام پسر گلم ............. هیچ چیز هیچوقت اونجوری که ادم دوست داره پیش نمیره ... نمی دونم هنوزم دوست داشته باشم یانه؟ نمیدونم بهت دل ببندم یا نه؟ خسته شدم از خودم و بلاهایی که هر روز سرم میاد .... من فقط میخوام مادرانه باشم ... چرا باید تمام مدت بارداری من مشکل باشه؟ چرا نباید ارامش داشته باشم؟ خدایا خسته شدم از خودم.... گاهی ارزوی مرگم را میکنم و گاهی ارزوی بودنم.... دیگه خسته شدم .... دلم تنهایی میخواد .... دلم فرار میخواد از این همه مشکل.... پسرم چرا نمیتونی مثل بچه ادم خوب اون تو رشد کنی.... از دیروز تا حالا از تکون خوردنت بدم میاد..... دیگه خسته شدم ... خیلی خسته.............. و علتش چیه ؟ یادته دیروز گفتم نوبت سونو دار...
15 تير 1393

سونوگرافی

سلام پسر گلم الان که دارم این مطلب را می نویسم دل تو دلم نیست برای دیدنت .... چند وقته از نگرانی خواب وخوراک و  روز و شب ندارم.... تمام وقت نگرانتم نکنه جات تنگ باشه نکنه کیسه اب سوراخ بشه و هزار و یک فکر بد که نباید بیاد سراغم ولی متاسفانه میاد.... منم برای اینکه کمی ارومتر بشم پنجشنبه رفتم پیش دکترم و بهش گفتم برام سونو بنویسه تا خیالم راحت بشه که حال پسرم خوبه و مشکلی نداره .... امروز هم ساعت 5 نوبت سونو دارم... تو هم دعا کن همه چیز خیلی خیلی خوب باشه و با خیال راحت برگردم خونه عزیزدل من... اما پسرکم امروز توی وبلاگ یکی از خاله ها که دوست اینترنتی مامانی هست رفتم  و دیدم که خدا یکی از فرشته هاش را توی دلش گذاشته خدایا هزارررر...
14 تير 1393

پایان سه ماهه دوم بارداری

سلام به همه دوستان خوبی که همیشه بهم سر میزنید و سلام به پسر گلم علیرضای مامان: نمیدونم چطور میتونم خدا را به خاطر دیدن این لحظه های زیبا و خوب شکر کنم خدا را شکر میکنم که وارد سه ماهه سوم شدم و فقط باید منتظر باشم تا این چند ماه هم بگذره .... دیروز توی کلاسای بارداری شرکت کردم و انشالله ادامه دوره هاش را هم اگه بتونم میخوام شرکت کنم بعد از اون هم رفتیم و برای پسر گلم کلی خرید کردیم که واقعا دست مامان و بابام درد نکنه توی همه چیز سنگ تموم گذاشتند.... انشالله بعد از ماه رمضان قراره سیسمونی پسرم را بیاریم وقتی کامل شد حتما عکساشو میذارم تا برای پسر خوشکلم یادگاری بمونه.... پسرکم خیلی دوستت دارم عزیزم ...
1 تير 1393

حال و هوای این روزها

سلام به گل پسر خودم اقا علیرضای مامان: خوبی پسر گلم؟ جات خوبه نفسم.... الهی من فدای تک تک تکونا و حرکاتت بشم عزیزکم خیلی بی تاب شدم فشار شدیدی را دارم تحمل میکنم از وقتی هوا گرم شده خیلی اذیت میشم و همیشه نگران اینم که جای پسرکم خوبه یا نه؟ عزیزم خوب رشدکن و بزرگ شو و به وقتش صحیح و سالم بیا بغل مامان.... این روزا خیلی بدنم خسته است شبها تا خود صبح بیدارم و روزها از صبح تا شب به فکر تو ... خیلی دوست دارم این سه ماه زود تر تموم بشه  و بیای بغلم عزیزدلم... اینو بدون خیلی دوست داریم و بی صبرانه منتظر روز تولدت هستیم عسلم <a href="http://lilypie.com/"><img src="http://lbdf.lilypie.com/5xMZm7.png" width=...
28 خرداد 1393

درد دل با پسرکم

سلام پسر گلم خوبی مامانی؟ پسرم مامانی را ببخش که دیر میاد وبلاگت را بروز میکنه اخه عزیزم نمیدونم وقتی میام اینجا چی باید بنویسم .... ولی وقتی بیای کلی عکس دارم ازت که بذارم.... پسرگلم خیلی نگرانتم هر روز صبح که بیدار میشم تا شب فقط دعا میکنم تو سالم باشی و سلامت بیایی بغلم از خدا میخوام تو را برام حفظ کنه و مواظبت باشه عزیزدلم. حالا بگم از سیسمونی پسر خوشکلم که مامانم زحمت کشیده بودند و کلی لباسای خوشکل واسه عزیزم خریده بودند با یه عالمه اسباب بازیای جورواجور من که تا دیدمشون دلم اب شد و از خدا خواستم این سه ماه باقیمونده زودتر بگذره و عشقم بیاد بغلممممممم .... الهی مامانی فدات بشه پسرکم بیتاب دیدنتم ولی تو قول بده خوب رشد کنی و سر وفتش ب...
17 خرداد 1393

این روزهای ما

سلام پسر نازم خوبی نفس مامان؟ اگه بدونی چقدر بی تاب دیدنت شدم .... هر روزی که میگذره انگار هزار سال برام سپری میشه .... همه اش بهت فکر میکنم.... این که چه شکلی هستی؟ چه جوری و چه روزی دنیا میایی... وای عزیزکم اگه بدونی چقدر ذهنم درگیرته .... اگه بدونی چقدر سخته روزهای انتظار....ولی عزیزدلم خوب رشد کن و برای اومدن عجله نکن .... انشالله سر فرصت صحیح و سالم بیایی بغلم... اما دیروز یه اتفاقی افتاد که خیلی نگرانت شدم پسرنازم.... دیروز داشتم میرفتم یهو پای چپم رفت توی یه چاله و با زانو محکم خوردم روی زمین برای اینکه برای تو عزیزم اتفاقی نیفته زانوم را حائل کردم که الان کلی درد میکنه و زخم شده ولی خدا را شکر برای تو اتفاقی نیفتاد ... عزیز دلم ان...
3 خرداد 1393

نتیجه سونو

سلام پسرررررر نازم اره عزیزدلم بلاخره من و بابایی فهمیدیم که خدا داره به ما یه پسر خوشمل و خوردنی میده جایی که رفتم سونو تو را بهمون نشون ندادند و بابایی هم نتونست بیاد داخل ولی من یه جای پیشرفته رفتم که دقیق باشه و خانم دکتر بهمون گفت صاحب یه اقا پسر شدیم البته برای من و بابایی هیچ فرقی نمیکرد که شما دخمل باشید یا پسملی ولی الان خوشحالم که میتونم صدات کنم و بهت بگم پسرکم.... الهی مامانی فدات بشه وفتی توی دلم تکون میخوری انگاری دنیا را بهم میدند عزیزم این ماههای باقیمانده را هم خوب رشد کن و به موقع بدو بیا بغلم عاشقتم پسر گلم ...
24 ارديبهشت 1393

سونوگرافی

سلام جوجه مامان خوبی قربونت برم فردا نوبت سونوی انومالی دارم و می فهمم شما دخملی یا پسملی هستی وای دل تو دلم نیست برای فردا.... کلی دلم برات تنگ شده کاش امشب زود تموم بشه و فردا صبح بیاد کلی منتظر دیدنتم عزیزم فقط سالم باش هرچی خدا صلاح بدونه منم همونو میخوام عشقم ...
21 ارديبهشت 1393