دلتنگی ها
سلام پسر گلم .............
هیچ چیز هیچوقت اونجوری که ادم دوست داره پیش نمیره ... نمی دونم هنوزم دوست داشته باشم یانه؟ نمیدونم بهت دل ببندم یا نه؟ خسته شدم از خودم و بلاهایی که هر روز سرم میاد .... من فقط میخوام مادرانه باشم ... چرا باید تمام مدت بارداری من مشکل باشه؟ چرا نباید ارامش داشته باشم؟ خدایا خسته شدم از خودم.... گاهی ارزوی مرگم را میکنم و گاهی ارزوی بودنم.... دیگه خسته شدم .... دلم تنهایی میخواد .... دلم فرار میخواد از این همه مشکل.... پسرم چرا نمیتونی مثل بچه ادم خوب اون تو رشد کنی.... از دیروز تا حالا از تکون خوردنت بدم میاد..... دیگه خسته شدم ... خیلی خسته..............
و علتش چیه ؟
یادته دیروز گفتم نوبت سونو دارم چون احساس خیسی داشتم ..... رفتم سونو ... خدا را شکر همه چیز خوب بود فقط حجم امونیاک رسیده بود به 90 که حداقل نرماله .... برای همین رفتم بیمارستان تا چک بشم توی بیمارستان چک کردند و گفتند کیسه اب سالمه و نشتی نداره ولی .................
ولی یه اتفاق خیلی بدتر برام افتاده و اون این بود که دهانه رحمم یه فینگر باز شده بود اونم توی هفته 28 .... ماما که میخواست من را بفرسته یه بیمارستان که ان ای سی یو داره تا پسرم همون روز دنیا بیاد.... ولی دکتر گفت فعلا مایعات زیاد بخورم و دوباره استراحت مطلق و قرص ایزوکسوپرین داده و اموکسی سیلین تا جلوی عفونت و زایمان زودرس را موقتا بگیره..... دلم خون شده.... از دیروز تا حالا دارم دق می کنم..... چرا باید همه بلاها سر من بیاد.......... چرا نمیتونی پسر خوبی باشی و مثل بقیه نی نی ها خوب رشد کنی؟ چرا اذیتم میکنی پسرم؟ چرا مامانی را که این همه عاشقته عذاب میدی؟ اخه اگه الان دنیا بیایی که احتمال موندنت کمه و اگر هم بمونی کلی مشکلات داری عزیز دلم.... تو را خدا بمون اون تو و رشد کن .... الهی بمیرم تو تازه 1200 گرم شدی پسرم ..... خواهش میکنم برای امدن عجله نکن .... از خدا بخواه تو را برام نگه داره....
دوستان تو را خدا اگه کسی تجربه ای داره بهم بگه.... الان که دهانه رحمم 1 سانت باز شده چقدر امکان داره پسرم تا هفته 38 بمونه؟ تورا خدا برام دعا کنید من دیگه طاقت این همه شکنجه را ندارم