عشق مامانعشق مامان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

ارزوی مامان

سیسمونی پسر گلم

سلام پسر خوشکلم بلاخره سیسمونی شما کامل شد و اتاق خوشکلت پر شد از یه عالمه وسیله هوررررراااااااا انشالله به سلامتی دنیا بیایی و از همه وسایلت استفاده کنی دست مامان و بابای گلم درد نکنه که زحمت همه چیز را کشیدند انشالله بعدا که دنیا اومدی بیایی و براشون جبران کنی پسر خوشکلم. اینم عکس وسیله هات   اینم پرده اتاف شما اینم فرش شما و اینم عکس یه سری از لباسای شما انشالله که مبارکت باشه عزیزمممممم یه عالمه عکس دیگه بود که من همینا را برات گذاشتم ...
31 مرداد 1393

نوبت دکتر و سونو و ازمایش

سلام پسر گلم خوبی مامانی؟ ببخشید یکم دیر شد بیام برات بنویسم هفته پیش چهارشنبه رفتم دکتر که صدای قلب خوشکلت را گذاشت و شکمم را معاینه کرد و گفت خدا را شکر رشد شما خیلی خوب بوده و بعد هم بهم گفت اگه استراحتت را ادامه بدی انشالله میتونی تا هفته سی و هشت هم برسی ولی وقتی بهش گفتم در طول روز چند بار انقباض دارم یکم اخم کرد و گفت خیلی احتیاط کن.... بعد هم برام سونو نوشت که اورژانسی انجام بدم با بابایی رفتیم با پارتی بازی یکی از دوستام نوبت سونو گرفتیم و رفتم عزیز دلم را دیدم خدا را شکر حجم مایع کیسه اب که کم شده بود نرمال شده بود که کلی خوشحال شدم ولی پسرم مگه قرار نبود تپلی بشی؟ وزنت کلی شوکه ام کرد من فکر میکردم حداقل 2200 باشی ولی فقط 1950گرم ...
28 مرداد 1393

نوبت دکتر

سلام پسملی گلم خوبی مامانی؟ اگه بدونی مامانی چقدر عاشقته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عزیزدلم امروز عصر نوبت دکتر داریم برای چکاب ماهانه البته زمانش هفته پیش بود که دکتر نیومد و موند برای امشب خیلی دوست دارم عزیزم ... چند روزیه تکونات اروم شده و دیگه مثل قبل دلمو کلی قلمبه نمیکنه خیلی برات نگرانم ولی بخاطر اینکه برای سلامتیت بده که بریم بیرون هیچ جا نرفتم تا امروز که نوبت دکتر دارم برم بهش بگم چرا گلم اروم شده؟؟؟ عزیزم انفباضای بد هنوز هم میاند سراغم ولی خدا را شکر نامنظم هستند و توی اینترنت نوشته بیخطرند و بهشون قدیما ماه درد میگفتند امیدوارم این چند روز باقیمانده هم به خیر بگذره و به موقع بیایی بغلم عزیز دلم.... بعدا میام میگم رفتم دکتر چی شد..... خیلی دوست...
22 مرداد 1393

این روزهای ما

سلام پسر گلم خوبی عزیز دلم؟ فکر کنم خوب باشی چون تکونات که میگه حالت خوبه و مامانی خیالش راحت میشه..... پسرکم خدا را شکر امروز وارد هفته 33 شدیم و فقط دو هفته دیگه بگذره شما روزای خطری را پشت سر میذاری و اگه خدا بخواد خیلی کوچولو نیستی و حدااقل توی ماه رفتیم امیدوارم تا اخر ماه نه بمونی توی دلم و برای اومدن عجله نکنی عزیزدلم.... هنوز اتاقت را نچیدیم پسرم اخه همه به مامانم گفته بودند سیسمونی را یا ماه هفت بچین یا ماه نه و توی هشت ماه اومد نداره فکر کنم دو هفته دیگه اتاق شما هم اماده بشه انشالله سالم و به مو قع بیایی و از هم وسیله هات استفاده کنی عسلم خیلی خیلی خیلی دوست دارم پسر نازم
13 مرداد 1393

این روزهای ما

سلام پسر نازم .... پسرکم دلم دریایی از امید و نا امیدیه.... گاهی اونقدر امید دارم که میگم پسر من مرد میشه و هفته چهل که تموم شد دنیا میاد ولی بعضی وقتها هم امیدم کلا از بین میره و میگم امروز روز اخریه که پسرم توی دلمه... مثلا دیروز یکی از همون روزا بود توی کل دیروز دو سه بار انقباض داشتنم و هر بار گریه میکردم و التماس تو و خدا را که الان نه....... هنوز خیلی زوده برای امدن عزیزم..... پسرم امروز هم میترسم .......... راستش خسته شدم از تحمل این همه استرس..... خواهش میکنم تحمل کن فقط چهار هفته دیگه تحمل کن تا برسی به هفته سی و پنج بعدش خیال مامان راحت تره... خدایا تو این بچه را به من هدیه دادی خودت برام حفظش کن..... خدایا التماست میکنم مواظب پسرم...
31 تير 1393

دکتر

سلام به اقا پسر گلم که خیلی هم عجله داره زود بیاد بغل مامانی از شنبه هفته پیش که اون اتفاق برام افتاد تا الان که هنوز توی استراحت مطلق بسر میبریم فقط خدا می دونه چی به من گذشته ..... اول اینکه دکترم را عوض کردم و رفتم پیش همون خانم دکتری که دفعه قبلی من را کورتاژ کرد و روزی که خونریزی داشتم بعد از لطف خدا با تجویز داروهاش جون پسرمو نجات داد و قرار شد دیگه تا اخر برم پیش خودش .... مشکلم را بهش گفتم خیلی ارومم کرد و بهم گفت باید دکترت سرکلاژت میکرده و الان دیگه خیلی دیره ولی نگران نباش و تازه شدی شبیه کسی که سرکلاژ کرده و باید استراحت مطلق داشته باشه و اگه استراحت کنی اتفاقی نمیفته .... بعد هم برام سه تا امپول پرولوتون نوشت و قرص ایزوپرین و...
21 تير 1393

دلتنگی ها

سلام پسر گلم ............. هیچ چیز هیچوقت اونجوری که ادم دوست داره پیش نمیره ... نمی دونم هنوزم دوست داشته باشم یانه؟ نمیدونم بهت دل ببندم یا نه؟ خسته شدم از خودم و بلاهایی که هر روز سرم میاد .... من فقط میخوام مادرانه باشم ... چرا باید تمام مدت بارداری من مشکل باشه؟ چرا نباید ارامش داشته باشم؟ خدایا خسته شدم از خودم.... گاهی ارزوی مرگم را میکنم و گاهی ارزوی بودنم.... دیگه خسته شدم .... دلم تنهایی میخواد .... دلم فرار میخواد از این همه مشکل.... پسرم چرا نمیتونی مثل بچه ادم خوب اون تو رشد کنی.... از دیروز تا حالا از تکون خوردنت بدم میاد..... دیگه خسته شدم ... خیلی خسته.............. و علتش چیه ؟ یادته دیروز گفتم نوبت سونو دار...
15 تير 1393

سونوگرافی

سلام پسر گلم الان که دارم این مطلب را می نویسم دل تو دلم نیست برای دیدنت .... چند وقته از نگرانی خواب وخوراک و  روز و شب ندارم.... تمام وقت نگرانتم نکنه جات تنگ باشه نکنه کیسه اب سوراخ بشه و هزار و یک فکر بد که نباید بیاد سراغم ولی متاسفانه میاد.... منم برای اینکه کمی ارومتر بشم پنجشنبه رفتم پیش دکترم و بهش گفتم برام سونو بنویسه تا خیالم راحت بشه که حال پسرم خوبه و مشکلی نداره .... امروز هم ساعت 5 نوبت سونو دارم... تو هم دعا کن همه چیز خیلی خیلی خوب باشه و با خیال راحت برگردم خونه عزیزدل من... اما پسرکم امروز توی وبلاگ یکی از خاله ها که دوست اینترنتی مامانی هست رفتم  و دیدم که خدا یکی از فرشته هاش را توی دلش گذاشته خدایا هزارررر...
14 تير 1393

پایان سه ماهه دوم بارداری

سلام به همه دوستان خوبی که همیشه بهم سر میزنید و سلام به پسر گلم علیرضای مامان: نمیدونم چطور میتونم خدا را به خاطر دیدن این لحظه های زیبا و خوب شکر کنم خدا را شکر میکنم که وارد سه ماهه سوم شدم و فقط باید منتظر باشم تا این چند ماه هم بگذره .... دیروز توی کلاسای بارداری شرکت کردم و انشالله ادامه دوره هاش را هم اگه بتونم میخوام شرکت کنم بعد از اون هم رفتیم و برای پسر گلم کلی خرید کردیم که واقعا دست مامان و بابام درد نکنه توی همه چیز سنگ تموم گذاشتند.... انشالله بعد از ماه رمضان قراره سیسمونی پسرم را بیاریم وقتی کامل شد حتما عکساشو میذارم تا برای پسر خوشکلم یادگاری بمونه.... پسرکم خیلی دوستت دارم عزیزم ...
1 تير 1393

حال و هوای این روزها

سلام به گل پسر خودم اقا علیرضای مامان: خوبی پسر گلم؟ جات خوبه نفسم.... الهی من فدای تک تک تکونا و حرکاتت بشم عزیزکم خیلی بی تاب شدم فشار شدیدی را دارم تحمل میکنم از وقتی هوا گرم شده خیلی اذیت میشم و همیشه نگران اینم که جای پسرکم خوبه یا نه؟ عزیزم خوب رشدکن و بزرگ شو و به وقتش صحیح و سالم بیا بغل مامان.... این روزا خیلی بدنم خسته است شبها تا خود صبح بیدارم و روزها از صبح تا شب به فکر تو ... خیلی دوست دارم این سه ماه زود تر تموم بشه  و بیای بغلم عزیزدلم... اینو بدون خیلی دوست داریم و بی صبرانه منتظر روز تولدت هستیم عسلم <a href="http://lilypie.com/"><img src="http://lbdf.lilypie.com/5xMZm7.png" width=...
28 خرداد 1393