عشق مامانعشق مامان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

ارزوی مامان

خدایا خودت بهم صبر بده

سلام دوستان خوبم تو رو خدا اگه امدید و این مطلب را خوندید واسه دل من دعا کنین دعا کنید خدا بهم صبر بده دیگه خسته شدم از گریه نمیتونم جلوی اشکای شب و روزم را بگیرم خدایا خودت بهم رحم کن  
10 مهر 1392

دلتنگی هایم

سلام نی نی نمیدونم چی شد که بازم دلم خواست با تو حرف بزنم نی نی دیشب یه خوابی دیدم میخوام واست تعریف کنم خواب دیدم توی بغلم بودی گاهی نگاهت میکردم و گاهی بهت شیر میدادم شاد بودم اقلا توی خوابم شاد بودم نگاهت کردم صورتت مثل ماه بود زیبا و آرام خواب بودی ولی یه دفعه دیدم صورتت پر شده از زخم و خراش دنیا روی سرم خراب شد توی خواب داد زدم و کمک خواستم وقتی دوباره نگاهت کردم دیدم بازم صورتت زخم بود ولی اینبار زخماش کمتر و بود انگار داشت خوب میشد..... نی نی نازم یعنی من تو رو زخمی کردم؟؟؟؟؟؟؟؟ الهی مادرت برات بمیره و تو رو زخمی نبینه...... بازم اشکام شروع به ریختن کرد ..... یعنی من تو رو کشتم؟؟؟؟؟؟ یعنی من چون نگرانت بودم تو از پیشم رفتی...
9 مهر 1392

بدون عنوان

سلام به همه دوستای خوب و مهربونم دارم سعی میکنم با زندگی اشتی کنم قرصهای فیفولمو هر شب میخورم دیروز رفتم جواب ازمایش پاتولوژی را گرفتم پنجشنبه میبرم نشون دکترم میدم ولی تا جایی که من خوندم همه چیز طبیعی بود و اثری از بارداری مول نبود..... من اخرش نمیدونم بارداری من مولار بود یا نبود ولی توی جواب پاتولوژی نوشته بود اثار مول مشاهده نشد .... منم گیج شدم ....... امیدوارم خدای خوب و مهربون به هرکس ارزوی بچه داره بچه های صحیح و سالم بده و اگه منو هم لایق میدونه به منم یه بچه سالم بده خدایا بازم مثل همیشه بهت التماس میکنم جواب دعاهای منو بده .... خواهش میکنم خدا.......
9 مهر 1392

دلهره های این روزهای من

دیگه دوست ندارم با بچه ای که وجود نداره حرف بزنم واسه همین دیگه مخاطب حرفام بقیه دوستام هستند نه نی نی که وجود خارجی نداره................ سلام به همه دوستای خوب و مهربونم که این روزها با پیغام هاشون و دلداری هاشون بهم ارامش دادند پنجشنبه دو هفته پیش با مامانم رفتم دکتر .... بهم 6تا قرص داد تا دفع بشه هر 12 ساعت دوتا تا اولین قرصها را خوردم خونریزی شروع شد و درد و درد و درد بدتر از هر دردی کار من شده بود فریاد و گریه از درد سریع رفتم بیمارستان یه دفعه یه تیکه سفید ازم خارج شد و همه دردها همون موقع تموم شد رفتم خونه مامانم..... چون گروه خونیم منفی بود باید امپول میزدم صبح رفتیم بیمارستان ولی گفت برو سونو و ازمایش مجدد رفتم سونو و ازما...
6 مهر 1392

خداحافظ پاره تنم

بهت سلام نمیدم عسلم این نامه نامه خداحافظیه رفتم دکتر و تشخیص بارداری پوچ داده شد متاسفم برای خودم و برای همه مادرایی که ارزوهاشون اینجوری به ویرانه تبدیل میشه دعا میکنم خدا به همه اونایی که ارزوی مادر شدن دارند یه بچه سالم بده ولی پوچ و این مدلیشو نده چون نداشتن بهتر از ازدست دادنه نانازی من خیلی بهت دلبسته بودیم ولی قسمت نبود مال من باشی شاید خدا توی تقدیرت نوشته یه مامان مهربونتر و خوبتر داشته باشی برات بهترینها را میخواستم و میخوام کوچولوی من خداحافظ برای همیشه ...
19 شهريور 1392

عنوان نداره

سلام کوچولوی نازم میدونی چقدر دلبسته تو شدم؟؟؟؟؟گفته بودم تا نبینمت نمیام وبت بنویسم ولی دلم طاقت نیاورد عشق من امروز میخوام برم مطب دکتر واسه معایته شاید سونو کرد و اونوقت معلوم میشه که من مادر می مونم یا نه؟ کوچولوی نازم خیلی خیلی داغونم اونقدر که حتی تصورش را هم نمی تونی بکنی دیگه حتی انگیزه ای واسه زنده بودنم هم ندارم من تو را از صمیم قلبم از خدا خواسته بودم ولی..... بگذریم کوچولو چند روزه توی ترشحاتم لکه های خونی میبینم و از یه نظر این یعنی تموم شدن بودن  من و تو با هم حتی الانم که دارم مینویسم اشکم بند نمیاد دیگه دارم دیوونه میشم خسته شدم از ترس از دست دادنت هفته دیگه میخوام برم حرم امام رضا اونجا واست دعا میکنم که اگه مو...
19 شهريور 1392

باهات قهرم

سلام نی نی باهات قهرم با اینکه عاشقتم دیروز که رفتم سونو خودتو نشون ندادی فقط ساک حاملگی دیده شد و کیسه زرد همه امیدم ناامید شد قراره دوهفته دیگه بازم برم سونو کاش باشی کاشی اومده باشی تو را خدا بمون پیشممممممممم التماست میکنم از خدا بخواه تو را ازم نگیره تا وقتی دوباره برم سونو دیگه نمیام برات چیزی بنویسم باهات قهرم چون دلمو شکستی بازم میگم خیلی خیلی دوست دارم ...
13 شهريور 1392

لحظه شماری واسه دیدن نفسم

سلام نفس مامان خوبی؟ امروز مامانی قراره ساعت 8 ربع کم بریم واسه اولین سونوگرافی ..... خوشکل مامان خواهش میکنم قلب خوشکلت صدای تپشش را به مامانی نشون بده ... الهی دورت بگردم عزیزمممممممم نمیدونم چجوری امروز را بگذرونم واسم دعا کن طاقت بیارم تا شب شب میام و واست مینویسم که چی شد فدات بشم فعلا مواظب خودت باش تا شب بای راستی مامانی خیلی خیلی دوست داره ...
12 شهريور 1392

بیمارستاااان

سلام جیگر مامان خوبی الهی فدات بشم؟؟؟؟ مامانی دیروز از ظهر من دلم درد گرفت همه اش پای دلم تیر میکشید رفتم دوش گرفتم اومدم دراز کشیدم بعد رفتم دستشویی و دیدم وای خدای من یه لک خونی کمرنگ همراه با ترشحاتم اومد بیرون که همون موقع دنیا روی سرم خراب شد سریع وضو گرفتم و نماز خوندم و به بابایی مهربونت گفتم اونم گفت بریم دکتر.... با بابایی رفتیم بیمارستان و اورژانس سریع منو فرست توی بخش زایمان خانمه اومد منو معاینه کرد فشارمو گرفت و نبض را هم گرفت بعدش گفت علائم حیاطیت خوبه و گفت برو بیمارستان دیگه سونو گرافی وبیا منم دیدم جمعه است و همه جا تعطیل گفتم یه روز دیگه میرم سونو بعد هم تا شب دلم درد میگرفت و شب وقتی شام خوردم دلم خوب خوب شد و دیگه اصل...
9 شهريور 1392