عشق مامانعشق مامان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

ارزوی مامان

دلهره های این روزهای من

1392/7/6 10:39
نویسنده : مامانی
180 بازدید
اشتراک گذاری

دیگه دوست ندارم با بچه ای که وجود نداره حرف بزنم واسه همین دیگه مخاطب حرفام بقیه دوستام هستند نه نی نی که وجود خارجی نداره................

سلام به همه دوستای خوب و مهربونم که این روزها با پیغام هاشون و دلداری هاشون بهم ارامش دادند

پنجشنبه دو هفته پیش با مامانم رفتم دکتر .... بهم 6تا قرص داد تا دفع بشه هر 12 ساعت دوتا

تا اولین قرصها را خوردم خونریزی شروع شد و درد و درد و درد بدتر از هر دردی کار من شده بود فریاد و گریه از درد سریع رفتم بیمارستان یه دفعه یه تیکه سفید ازم خارج شد و همه دردها همون موقع تموم شد رفتم خونه مامانم.....

چون گروه خونیم منفی بود باید امپول میزدم صبح رفتیم بیمارستان ولی گفت برو سونو و ازمایش مجدد رفتم سونو و ازمایش دادم و معلوم شد جفتش مونده....

بستری شدم و ساعت 7ونیم رفتم اطاق عمل بیهوش شدم و کورتاژ...... شنبه مرخص شدم رفتم خونه مامانم و تا یکشنبه شب اونجا بودم...... دوشنبه صبح با همسرم راهی مشهد شدم چون خیلی داغون بودم میخواستم یکم ارامش پیدا کنم ....

دیروز از مشهد برگشتم ولی مسافرت اصلا بهم خوش نگذشت خیلی بد بود حتی یه لحظه ارامش نداشتم فقط توی حرم امام رضا یکم بهتر بودم چون میتونستم با گریه خودمو اروم کنم الان هم که اینجا هستم خیلی خسته ام دوست دارم بخوابم اما یه خواب ابدی......

نمیدونم چرا اینجوری شدم اولش که فهمیدم باید سقط کنم تا این اندازه که الان داغونم ناراحت نبودم اما الان اصلا خوشحال نیستم توی زندگیم هیچ بهونه ای برای خندیدن ندارم پایان نامه ام مونده و حوصله تموم کردنشو ندارم خسته ام از زندگی خسته ام از خودم خسته ام از همه ادمایی که از هر طرف بهم زیر نگه میکنند و بعد با بغل دستیشون پچ پچ میکنند این روزها فقط دوست دارم تنها باشم و فکر کنم به این که چی شد که اینجوری شد..........

از امام رضا خواستم از خدا برام طلب صبر کنه.... من مُردم .....

الان بیشتر از یه ادم زنده شبیه یه مرده متحرکم

کاش این روزای تلخ میگذشت

کاش انتظاری نبود

دوباره انتظار

دوباره ترس

دوباره التماس

خدایا خودت به داد دلم برس

خسته ام خسته از همه چیز

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

هما
6 مهر 92 21:22
عزیز دلم الهی فدات بشم .اینجوری نگو.
حرف زدن با نی نی ای که نیست باعث میشه بیاد .
طبق یه قانون به نام جاذبه توی این دنیا چیزی نیست که ما با تمام وجود بخوایم و رویا پردازیشو کنیم و نیاد.
پس مخاطب اول و آخرت خود نی نی باشه.
ما هم می خونیم نظر می دیم.
عزیزم به این حس و حال الانت می گن افسردگی بعد از دست دادن بچه حتی افسردگی بعد زایمان هم هست پس طبیعیه .کافیه بیکار نباشی و خودتو مشغول کنی.عزیزم به حرفم گوش کن الان بهترین وقته پایان نامه ات رو کامل کنی از شرش خلاص بشی.اصلا بگو بی خیال بچه الان باید باید باید پایان نامه رو تموم کنم با خودت لج کن ثابت کن اراده کنی انجامش می دی.وقتی اجازه داد دکترت اقدام داشته باش و ایشالله یه روز نی نی بعد همه خستگی ها از پایان نامه و همه چی خودش سر و کله اش پیدا می شه .عزیزم امام رضا حتما پیامتو به خدا می رسونه خود خدا هم می دونه چی می خوای پس نذار افسردگی توانتو بگیره بچه بعدی توان و قدرت می خواد خودتو قوی کن.مادر می خوای بشی کم چیزی که نیست باید قوی باشیم.عزیزم برام بنویس که به حرفام فکر می کنی.بهم بگو که خودتو اذیت نمی کنی. برای رسیدن به هدف شیرین مادر شدن به جنگ سختی ها باید رفت...........هممون

هماجونم بابت همه دلداری ها و حرفات ازت ممنونم دوستم مطمئنا همه حرفهایی که به من گفتی درست هستند منم همین تصمیم را دارم چند تا کلاس ثبت نام کردم که یکم بهتر شدم میرم و سعی میکنم که خاطرات نی نی را فراموش کنم فقط از خدا میخوام به همه اونایی که ارزوی نی نی دارند یه نی نی سالم و صالح بده و انشالله تو هم به زودی مامان بشی ممنونم دوست خوبم