عشق مامانعشق مامان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

ارزوی مامان

دنیا اومدن پسرکم

سلام پسرک نازنینم .... وقتی نگاهت میکنم بغض میکنم  و فقط خدا را شکر میکنم برای لحظه لحظه داشتنت ... خیلی دوست دارم پسرم شدی همه زندگی مامان .... یادته از خدا خواسته بودم تو را روز تولدامام رضا بذاره بغلم؟؟؟ دردای مامانی از همون موقع شروع شد صبح یکشنبه از شدت درد زنگ زدم به مامانم که بیاد پیشم مامانم هم گفت حتما بریم دکتر ولی من چون دوست داشتم بیشتر بمونی توی دلم گفتم خوب میشم و نرفتم مامان هم بهم یه جوشونده داد که بعد از خوردنش دردم کمتر شد .... از بعد از ظهر دردام دوباره شروع شدند ولی من هی بی خیال بودم و میگفتم ماه درده دوش گرفتم بهتر شدم .... دوشنبه بازم درد و با جوشونده و حمام بیخیالش میشدم.... سه شنبه هم همینطور.... تا چهارشنبه هم ...
6 مهر 1393

پسر گلممممممممم بلاخره به دنیا اومد

سلام فقط اومدم یه خبر بدم و برم .... بعدا با جزئیات تعریف میکنم .... علیرضای نازنینم چهارشنبه 19 شهریور فدم روی چشم من و باباییش گذاشت پسرم تولدت مبارک عکس پسرم در ادامه مطلب     اینم عکس عزیز دلم خاله ها ببینید چقدر پسرم خوشکله الهی فداش بشممممممم   فدات بشم که اینقدر ناز خوابیدی فدای موهای نانازیت بشم من   ...
21 شهريور 1393

هفته سی وهشت

فقط باید خدا را شکر کنم به خاطر تک تک این لحظه ها .... لحظه هایی که تصورش را هم نمیکردم بهش برسم .... اونقدر توی این مدت تاپیک و سایت و وبلاگ زایمان زودرس خونده بودم که داشتم افسرده میشدم ولی خدا را شکر می کنم که تا الان رسیدم درسته خیلی سختی کشیدم درسته خیلی اذیت شدم و الان سه ماهه حتی خونه مامانم نرفتم و پامو به جز برای ویزیت دکتر ازخونه نذاشتم بیرون.... درسته که از صبح تا شب فقط دراز کش بودم و از درد استخونای بدنم خواب نداشتم و درسته که زجر کشیدم اما همه اینا ارزش رسیدن به این روزها را داشت ارزش دیدن بچه ام توی بغلم نه توی دستگاه همه این سختی ها تموم میشه و با امدن پسر نازم فقط شاد میشم خدا یا هزار هزار هزار بار شکرت که خطر تموم شد خدایا ...
18 شهريور 1393

هفته سی وهفت

سلام امید زندگیم خوبی پسرکم؟ وااااااااااای عزیزم خدا میدونه چقدر خوشحالم چون بلاخره خطر زایمان زودرس تمام شد و امروز وارد هفته سی و هفت شدیم که هر موقع قدمای نازت را به این دنیا گذاشتی دیگه نارس نیستی نفسم..... فقط خدا میدونه من چی کشیدم تا امروز ..... از دیروز قرصام قطع شده و دیگه باید منتظر اومدنت باشم الهی مامانی فدات بشه یکم بیشتر بمون توی دلم تا تپلی بشی بعد از خدا اجازه بگیر و بدو بیا بغلم که بیتابتم .... خیلی دوست دارم علیرضای نازنینم ...
10 شهريور 1393

دلتنگی ها

سلام دردونه من خوبی مامانی؟ این روزا یه حس عجیبی دارم یه حسی بین خواستن و نخواستن با اینکه با تمام وجودم دلم میخواد بغلت کنم و ببوسمت و ببویمت اما دلم تنگ میشه .... دلم تنگ میشه برای اینکه فقط مال من باشی..... دلم تنگ میشه برای اینکه فقط من حست کنم..... دلم تنگ میشه برای اینکه وقتی دستم را میذارم روی دلم یه لگد بهش بزنی .... دلم تنگ میشه برای سکسکه هات.... دلم تنگ میشه برای دلهره هایی که توی تمام این مدت برات داشتم..... پسر گلم دلم برای یکی بودنمون هم تنگ میشه..... دیگه هرجا میرم دلم قلمبه نیست که همه بفهمند من یه فرشته دارم که داره توی وجودم رشد میکنه.... فرشته من تو از توی دلم میایی توی بغلم ولی اونجوری دیگه فقط مال من نیستی همه میتونند...
4 شهريور 1393

سیسمونی پسر گلم

سلام پسر خوشکلم بلاخره سیسمونی شما کامل شد و اتاق خوشکلت پر شد از یه عالمه وسیله هوررررراااااااا انشالله به سلامتی دنیا بیایی و از همه وسایلت استفاده کنی دست مامان و بابای گلم درد نکنه که زحمت همه چیز را کشیدند انشالله بعدا که دنیا اومدی بیایی و براشون جبران کنی پسر خوشکلم. اینم عکس وسیله هات   اینم پرده اتاف شما اینم فرش شما و اینم عکس یه سری از لباسای شما انشالله که مبارکت باشه عزیزمممممم یه عالمه عکس دیگه بود که من همینا را برات گذاشتم ...
31 مرداد 1393

نوبت دکتر و سونو و ازمایش

سلام پسر گلم خوبی مامانی؟ ببخشید یکم دیر شد بیام برات بنویسم هفته پیش چهارشنبه رفتم دکتر که صدای قلب خوشکلت را گذاشت و شکمم را معاینه کرد و گفت خدا را شکر رشد شما خیلی خوب بوده و بعد هم بهم گفت اگه استراحتت را ادامه بدی انشالله میتونی تا هفته سی و هشت هم برسی ولی وقتی بهش گفتم در طول روز چند بار انقباض دارم یکم اخم کرد و گفت خیلی احتیاط کن.... بعد هم برام سونو نوشت که اورژانسی انجام بدم با بابایی رفتیم با پارتی بازی یکی از دوستام نوبت سونو گرفتیم و رفتم عزیز دلم را دیدم خدا را شکر حجم مایع کیسه اب که کم شده بود نرمال شده بود که کلی خوشحال شدم ولی پسرم مگه قرار نبود تپلی بشی؟ وزنت کلی شوکه ام کرد من فکر میکردم حداقل 2200 باشی ولی فقط 1950گرم ...
28 مرداد 1393