هشت ماهگی نفسم
سلام پسر نازنینم ببخش مامانی که کمتر میام برات بنویسم اخه بدجوری وقتم پره ....
پسر نازنینم این ماه اتفاقای زیاد قشنگی برامون نیفتاد و خیلی سخت گذشت ولی خدا را شکر هر چی که بود دیگه تموم شد....شما حدود یکماه پیش ابله مرغون گرفتی الهی بمیرم برات کلی تب داشتی و اذیت شدی و کلی هم لاغر شدی نمیدونم این ویروس لعنتی از کجا سر و کله اش پیدا شد... ببین صورت مثل ماهت پر از دونه شده
الهی بمیرم برات عزیز دلم
تازه بهتر شده بودی که مامانی من عمل سختی براش پیش اومد و خیلی اذیت شد ولی خدا را شکر الان بهتره و خدا خیلی بهمون رحم کرد و مامانی گلم را دوباره بهمون برگردوند خدایا شکرت
الانم هر روز من و شما میریم از صبح تا شب خونه مامانی تا مواظبش باشیم تا حالشون کاملا خوب بشه عزیز دلم....
ببخش این ماه زیاد ازت عکس نگرفتم ولی چند تا شو برات میذارم یادگاری بمونه..
روزی که رفته بودیم بیمارستان ملاقات بعدش یه سر رفتیم پارک تا شما یکم حال و هوات عوض بشه
ای جااااان دلمممم پسر نازنینم
اینم خواب نازت الهی فدات بشم من
اینم اخرین عکس این ماه الهی فدات بشم عزیزممممم
وزن اخر هشت ماهگیت هم 8500 گرم بود نانازی من
کارهایی که تا حالا انجام میدید ایناست نفسم: کاملا میشینی ... چهار دست و پا کل خونه را طی میکنی ... میز یا هر بلندی دیگه ای را میگیری می ایستی و چند قدم راه میری کلا ماشالله خیلی شیطون شدی و خیلی باید حواسم بهت باشه الهی دورت بگردم انشالله همیشه تنت سالم باشه و کلی با شیطنتات برام دلبری کنی